( هیچ ساری از تخته سیاه نپریده است )
من می گویم
سنگ را که برداری
هیچ ساری از تخته سیاه نپریده است
دیشب
فروغ که در خوابم آمد گفت :
تمام بندرها را دنبالت گشته ام
ته اقیانوس
پری غمگینی بود
فکر می کرد
سارا از خواب پریده
وسار هم ـ
روی سنگ نشسته
به تخته سیاه نک می زد .
و درست ، این
وقتی بود که
کافکا با کتاب قانونش
از پرلاشز آمده بود و
گفته بود :
حالا
آنها دو نفرند
واتفاقا
نام هیچ کدامشان در لیست کذایی نبود
می توانید با خیال راحت بخوابید
واین سنگ هم
می تواند یکی از هفتاد سنگ قبر رویا باشد .