اتوبان، رودخانهای غمگین است
که مرا از تو دور میکند
آب که از سر ما گذشت
اما ماهیها غرق نخواهند شد
تنها در کنار اتوبان میایستند
و برای شیشههای بالا کشیده دست تکان میدهند
تا از سرما یخ بزنند
و روی آب بیایند
تنها سنگها هستند
که برای همیشه تهنشین خواهند شد
تو با شوهرت ماهی میخوری
من زل میزنم به ماه و
دیوانه میشوم و
کوچهها را آواز میخوانم و
به سنگها لگد میزنم و
زنم و...
بغضم میترکد
از تو که دور میشوم
کوچه که هیچ !
گاهی اتوبان هم بنبست است
من رودخانهای را میشناسم
که با دریا قهر کرد
و عاشقانه
به فاضلاب ریخت
سیدمهدی موسوی
آخرین ارسال های انجمن
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
شعری سپید از یحیی دهقانی | 0 | 603 | farsroidone |
دو شعر سپید از آقای سعید رحیمی ور | 0 | 517 | farsroidone |
شعری از احسان کریم ابادی(پراید) | 0 | 608 | farsroidone |
شعری زیبا از نجمه زارع | 1 | 769 | farsroidone |